چرا یادگیری مشارکتی؟
این روزها کمکم داریم متوجه میشویم که آنچه در گذشته به بچهها در مدرسه یاد میدادند، کارایی ندارد. در گذشته با مطالعه زیاد و حافظه قوی میتوانستی سرآمد دانشمندان دوران خودت شوی! اما اوضاع تغییر کرده است. هدف آموزش، دیگر یاد دادن کلیات دانش نیست. آموزش باید به یادگیرندگان، باید اجازة تحصیل مهارتهای صحیح فردی، مدیریت انگیزهها و توانایی جستجو و یکپارچهسازی اطلاعات برای حل مسائل را بدهد. (۱) ما نسلی هستیم که افرادی را دیدهایم که نخبه و دانشمند بودهاند اما مهارتهای کافی را برای زندگی نداشتهاند و فهمیدیم که مهمتر از دانش، مهارتهایی هست که فرزندان باید یاد بگیرند و این ما هستیم که بستر یادگیری این مهارتها را برای آنها فراهم میکنیم.
ما در دنیایی هستیم که هر روز با اطلاعات بمباران میشود! میتوانیم با سادهترین فعالیت، به اطلاعات بسیار زیادی دست پیدا کنیم. دیگر مثل گذشته، داشتن حافظه بهتر، فضیلت نیست چون موتورهای جستجوی عظیم، میتوانند با حافظة افسانهای که دارند، بیشترین خدمات را به ما بدهند. ما شاید با چالش بزرگتری نسبت به گذشتگانمان مواجه باشیم و آن تفکیک اطلاعات است. ما و فرزندانمان باید یاد بگیریم که چگونه میتوانیم از دریای عظیم اطلاعات، آن بخشهایی را که نیاز داریم استخراج کنیم و شاید دوباره آموزش دیدن بتواند به ما کمک کند. آموزشی که یکطرفه نباشد و دانشآموزان مطالب را جویدهشده دریافت نکنند، میتواند به آنها کمک کند تا یاد بگیرند از میان اطلاعات فراوان و بههمریخته، آنها را به همانگونه که نیاز باشد ساماندهی کنند. (۲)
برای آنکه نسل آینده در کارِ گروهی پیشرفت کند نیازمند تغییردر فرآیند یاددهی-یادگیری هستیم اما یادمان نرود که کارگروهی هم مثل خیلی از چیزها آموختنی نیست. ما از روز اول مدرسه یاد گرفتهایم که تلاش کنیم تا از دیگر رقبایمان جلو بیفتیم و همه را رقیب دیدهایم و همه تلاشمان کنار زدن دیگران بوده است. باید از همان روز اول مدرسه شروع کنیم. البته مدرسه بهتنهایی کافی نیست؛ بچهها باید از خانه یاد بگیرند که چگونه باید با هم تعامل داشته باشند، چگونه باید در راستای یک هدف با همدیگر مشارکت و همکاری کنند.
چیزی که همیشه از مدرسه و آموزش در ذهنمان مانده است، این است که ساعاتی را به مدرسه میرویم، درسهایی را یاد میگیریم، به خانه میآییم، برای ساعاتی مشقهایمان را انجام میدهیم و بعد… و بعد تمام! دیگر مدرسه و علم و آموزش را کنار میگذاریم تا فردا. این عادت بد باعث میشود که در روزهای تعطیلی یا مجازی بودن مدارس، بچهها کلا درس و مشق را فراموش کنند. بدانیم که یادگیری فرایندی نیست که در ساعاتی باشد و در ساعاتی قطع شود. یادگیری فرایندی پیوسته است که در هر زمان رخ میدهد. اما چگونه میتوان هر زمان و هر جایی را مدرسه کرد؟ باید بتوانیم محدودیتهای زمانی و مکانی را کنار بگذاریم. اگر فرزندان ما «یادگیرنده» بار آمده باشند، میتوانند در هر لحظه از هر فرصتی برای یادگرفتن استفاده کنند. به علاوه لازم است که فرایند ارتباط یاددهنده و یادگیرنده دائما برقرار باشد و چه ابزاری بهتر از دنیای دیجیتال؟ دنیای دیجیتال میتواند محدودیتهای زمانی و مکانی را کنار بگذارد تا بتوانیم در هر زمان و هر مکان فرایند یادگیری را داشته باشیم و ارتباط نامحدود میان مربی و فراگیر برقرار شود. (۳)
به قول یکی از دانشمندان، نسل جدید، نسلی است که میتوان آنها را بومیان عصر دیجیتال دانست. آنها از ابتدا با فناوریهای دیجیتال بزرگ شدهاند و همین باعث شده است که تفاوتهای مهمی با پدرومادرهایشان داشته باشند. مثلاً سیستم پردازش ذهنی آنها دیگر خطی نیست، بلکه از یک سیستم موازی پیروی میکند! سیستمی که از هر گوشه و کناری اطلاعاتی به آن میرسد و نه اینکه درکلاسی بنشینند و اطلاعات به صورت یکطرفه از سوی معلم به سمت دانشآموز در حال حرکت باشد. ویژگی دیگر آنها فعال بودن به جای منفعل بودن است. آنها مانند نسل ما نیستند که بتوانند در کلاس بنشینند و نگاه به تخته بدوزند و با انفعال تمام در کلاس حضور داشته باشند و در نهایت به خاطر آرام و ساکت بودن تشویق شوند. نسل جدید نسل فعالیت است. بنابراین فرایند یادگیری آنها هم باید فعال باشد. فرایندی که خود فراگیر، در آن کنشگر باشد. (4)