لبهٔ آشوب
اگر میخواهید کلاس مشارکتی داشته باشید، باید منتظر اتفاقات مختلفی در کلاس باشید. کلاس مشارکتی یعنی کلاس غیرقابل پیشبینی. نظریهپردازان معتقدند که یادگیری یک فرایند پیچیده است که تغییر در هر بخش میتواند باعث تغییر در کل فرایند یادگیری شود! این پیچیدگی، در یادگیری مشارکتی دوچندان میشود. وقتی کلاس بهصورت یکطرفه است، معلم سخنرانی میکند و بچهها هم با نظم و ترتیب گوش میدهند، فقط با سقوط یک شهاب سنگ است که نظم این کلاس از بین میرود! اما در یادگیری مشارکتی، متغیرهای فراوانی وجود دارد. زیرا کلاس نه فقط از جانب معلم به فراگیر، بلکه از هر جهت، فرایند یادگیری شکل میگیرد. بنابراین شما به تعداد فراگیران کلاس، معلم دارید که اختیار آنها در دست شما نیست و همچنین ارتباط هر دو نفر هم میتواند ایجادکنندة یک گره برای یادگیری باشد. احتمالا برایتان دشوار به نظر میرسد، اینطور نیست؟!(1)
در کلاس مشارکتی باید با اهدافتان خداحافظی کنید یا حداقل بر آنها اصراری نداشته باشید. شما هم فقط جزوی از کلاس هستید و معلوم نیست حرکت امواج این کلاس، موضوع بحث را به کدام سمت خواهد برد. شاید شما ابتدای کلاس قصد داشته باشید در مورد موضوعی خاص صحبت کنید، اما پس از گفتن یک جمله، کل بحث به موضوع دیگری انتقال پیدا میکند. به قول معروف، کلاسهای مشارکتی کاملاً آشوبوار هستند. همه چیز در این کلاس مبتنی بر فعالیت و عدم ثبات است و از هیچ روند خطی پیروی نمیکند. یعنی نمیتوانید از یک نقطه شروع کنید و به نقطه معینی برسید. (2)
اما بعد از اینکه بینظمی این کلاس را فهمیدیم، باید سعی کنیم تا حد امکان و در عین داشتن انعطاف، این بینظمی را مدیریت کنیم و بینظمی باعث بیثمر بودن کلاس ما نشود. نظریة پیچیدگی به ما میگوید که ما سه ناحیه میتوانیم داشته باشیم: ناحیه اول، ناحیه ثبات و پایداری است. در این ناحیه ما با سختی و کرختی مواجه میشویم. یعنی کلاس هیچ تحرکی ندارد و فضایی شبیه کلاسهای سنتی ایجاد میشود. ناحیة بعدی ناحیه بیثباتی است. در این ناحیه بینظمی و عدم ثبات به حدی میرسد که کلاس از هم میپاشد و دیگر بینظمی قابل مدیریت نیست. در این ناحیه هم یادگیری رخ نمیدهد. اما ناحیة سوم، ناحیة لبة آشوب نام دارد. در ناحیة لبة آشوب، در مرزِ رسیدن به آشوب و بیثباتی و در مرز ثبات و تعادل قرار داریم. در واقع ناحیة گذار بین دو مورد اول است. در این ناحیه است که خلاقیتها بروز پیدا میکند و میتوانیم فرایندهای خودانگیختهای را ببینیم که فراگیران با اختیار و ارادة خودشان برای بهبود فرایند یادگیری خلق میکنند. لبة آشوب زمانی حاصل میشود که بین دو ناحیة دیگر تعادل به وجود بیاید. اگر در محیط یادگیری، تعادل کامل وجود داشته باشد، یادگیرندگان انگیزهای برای کار و فعالیت نخواهند داشت و برعکس اگر عدم تعادل بیش از حد باشد، باعث آشفتگی و بینظمی در ذهن یادگیرندگان میشود. به همین علت بهترین حالت شروع یادگیری برای یک کلاس، حالت لبة آشوب است.(3)
همچنین تسهیلگر باید سعی کند به نظمدهی و یکپارچهسازی مطالب کلاس کمک کند. تسهیلگر باید با کمک خود فراگیران، محصولاتی آماده کند که منجر به بهبود نظم ذهنی فراگیران میشود. مثلاً رسم نمودار مباحث کلاس، یا ساخت اینفوگرافی از مباحث مطرحشده در کلاس، یا تهیه و فراوری نظرات فراگیران در طول کلاس یا روشهایی که تسهیلگر با خلاقیت خودش ایجاد میکند. این فعالیت منجر به این میشود که فراگیران در انتهای کلاس، فکر نکنند که هیچ دستاوردی از شرکت در این کلاس نداشتهاند. زیرا حتی اگر یادگیری به صورت درونی در فراگیران ایجاد شده باشد، گاهی خود آنها متوجه این یادگیری نمیشوند و همین باعث ناامیدی آنها از فرایند یادگیری میشود و شاید همین باعث شود که دیگر تمایلی به شرکت در کلاس نداشته باشند.
ممکن است در ذهن برخی افراد، مدیریت چنین کلاسی بسیار ساده باشد و فکر کنند که معلم در این کلاس زحمت خاصی نمی کشد. اما در عمل بسیار دشوار است. نگهداشتن کلاس در لبة آشوب، ایجاد یک کلاس مشارکتی و دقت در خروجیگرفتن از چنین کلاسی و … دشواری و ظرافتهای بسیار زیادی دارد. اما واقعیت این است که به سختیاش میارزد…!
در مرکز یادگیری میم و دورههای آموزش مشارکتی، تجربهای قابل لمس از یادگیری در لبهی آشوب را تجربه خواهید کرد. موفق باشید.