آرزوهای شخصی!

به چه آرزوهایی میخواستیم دستیابیم؟ موفق بودیم؟ نبودیم؟ برای آینده چه برنامهای داریم؟
اما گاه مخاطب این آرزوهای دور و دراز، نه خود افراد، که فرزندان آنها هستند؛ رفتاری که حال و آیندهی کودکان را به ویرانی میکشاند.
برای مثال، اصرار بر شاگرد ممتاز بودن، بهترينبودن در رشتههای فرهنگي يا هنري و…، ازجمله خواستههای والدين است که براي رسيدن به آن از فرزندشان انتظاري فراتر از حد توان و استعدادش دارند. رفتاري که آسیبهای روحي و رواني فراواني براي فرزند دارد.
زیستن با وزنه ای به نام توقع برای هرکسی خسته کننده و توان فرساست خصوصا برای بچه ها: شخصیت بچه در حال شکل گیری و بیش از آدم بزرگ ها حساس است. گو اینکه هیچ بچه ای از این فشار بی بهره نیست!
آرزوي هر پدر و مادري است که فرزندشان در زمینههای مختلف به موفقيت برسد و مايهی مباهات و افتخار خانواده شود. بسياري از والدين در اين راه از هيچ کوششي دريغ نمیکنند و گاهي بهصورت افراطي در تلاشاند تا او در زمینههای مختلف «بهترين» باشد. اما آیا این توقعات و انتظارات از فرزندان، صحیح است؟ در این مقاله قصد بررسی آسیبها و فشارهای ناشی از این توقعات را داریم تا با ارائهی نگرشی بهتر، از تبعات منفی آن جلوگیری کنیم.
اعتمادبهنفس فرزندتان را نابود نکنيد:
اصرار والدين براي بهترينبودن، اولشدن، ممتاز بودن و…، هميشه نتيجهی دلخواه و مورد انتظار آنها را برآورده نمیکند. اينکه دائما بدون توجه به استعدادها و تواناییهای واقعي فرزندمان از او بخواهیم در زمینههای مختلف بهترين باشد، يکي از مهمترین عوامل براي نابودي اعتمادبهنفس و آسیبپذیری شخصيت وي شناخته شده است.
دکتر محمدعلی صادقلو روانشناس و مشاور خانواده، در این خصوص میگوید: از آنجا که معيارهايي که والدين براي کودکشان درنظر میگیرند، غالبا فراتر از توان واقعي او است، طبيعي است که کودک در راه رسيدن به هدف تعيين شده ازسوي والدين، نتيجهی مورد انتظار را بهدست نمیآورد و دچار نوعي احساس سرخوردگي میشود.
درصورتیکه براي غلبه بر اين خودپنداری، بر تلاشش بيفزايد و باز نتيجه مطلوب و ایدهآل بهدست نيايد، دچار اضطراب عميق میشود. تکرار اين مسئله میتواند بخش زيادي از اعتمادبهنفس کودک را بهطرز عجيبي تخريب کند.
کودک در راه رسيدن به هدف مورد انتظار والدين همهی توجهش به رسيدن به نقطه مطلوب و «بهترينبودن» است؛ به همين دليل هرگز احساس رضايت فردي و رشد گامبهگام را در وجود خودش حس نمیکند. چنين کودکي هرگز متوجه نمیشود چه ميزان تلاش براي رسيدن به موفقيت نياز است؛ چون ميزان تلاش او را بلندپروازیها و کمالطلبیهای والدينش تعيين میکنند.
آسیب چشموهمچشمی والدين:
متأسفانه بسياري از تلاشهای والدين براي تربيت و ارتقاء مهارتهای فرزندانشان در دنياي امروز، حاصل چشموهمچشمی والدين و رقابت براي فخرفروشي ازطريق موفقيت فرزندانشان است؛ بههميندليل والدين بدون استعداديابي و استعدادسنجي و صرفا به اين منظور که از قافلهی دیگران جا نمانند، فرزندشان را وادار به فراگيري مهارتها و هنرهايي میکنند که هيچ تناسبي با علاقه، استعداد و توان فرزندشان ندارد.
جو حاکم بر جامعه و خانواده گاهي حکم میکند کودک راهي کلاس زبان شود، گاهي تب موسيقي بالا میگیرد، گاهي نقاشي مد میشود، بعضي وقتها فراگيري علم نجوم نشانه فرهيختگي و پرستيژ میشود و در اين ميان فرزندان بايد بازيگر نمايشي شوند که والدينشان به راه انداختهاند!
والدين آگاه بايد با استعداديابي و استعداد سنجی فرزندشان، وي را در مسيري قرار دهند که ضمن يادگيري و پرورش استعداد، از آموختههایش لذت برده و احساس نشاط کند. براي اين منظور روانشناسان و مشاوران خانواده میتوانند نقش راهنما داشته باشند.
انزواي کودکان، حاصل زیادهخواهی والدين:
يکي ديگر از آسیبهایي که بهواسطهی توقعات زياد والدين متوجه کودک میشود، ايجاد افسردگي و ميل به انزواطلبی در او است.
القاء «تو باید بهترین باشی» به هر شکل و با هر رفتاري، کودک را وادار میکند برخلاف ميل باطني براي رسيدن به اين خواسته تلاش کند. اگر کودک بهطور دائم زیر این فشار باشد و این اضطراب همراه او شود که انتظاراتی فراتر از تواناییهای او وجود دارد و نتواند این شایستگی را در عمل نشان دهد، دچار ناکامی مرتب میشود که به درماندگی میانجامد.
این درماندگی در عمل نوعی از افسردگی است و افسردگی میتواند خود را در گوشهگیری و افت تحصیلی نشان دهد. بهطورکلی استرس و اضطراب علاوه بر اينکه مانع شادماني کودک و شکوفايي استعدادهاي کودک میشود، ميل به برقراري ارتباط با دنياي اطراف را در وي کاهش میدهد. انتظار والدین باید با سن، توانایی، سطح رشد جسمی و فکری کودک متناسب باشد و باید توجه داشت که این تواناییها در کودکان با یکدیگر مشابه نیست.
شکلگیری ناسازگاري در کودک:
درصورتیکه والدین از فرزندان خود توقع بیشازحد و نامتناسب با سن، میزان رشد و مهارتهای تعریفشده در قالب سن آنان داشته باشند، بهمرور فرزندان در واکنشهای خود آثار و نشانههای ناسازگاري را بروز میدهند. این ناسازگاری میتواند در ابعاد مختلف ظهور و بروز کند. فعالیت بیهدف بیشازحد، ناتمام رهاکردن کار، نافرمانی، پرخاشگري با ديگر بچهها، بروز مشکلات گفتاری، بیاحتیاطی و نسنجیده عمل کردن، زیاد حرفزدن، آزار دیگران، لجبازی و رفتارهايي از اين قبيل، ازجمله نشانههای ناسازگاري و تحتفشار بودن کودک است.
لازم به تأکید است کودکي که در برابر توقعات بالا از خود قرارگرفته و خود را ناتوان به تطبیق به آن میبیند، بهمرور تصورش نسبت به توانمندیهایش را ازدستداده و رفتار و عواطف غیرقابلپیشبینی را از خود بروز میدهد؛ بهایندلیل بازتاب عوامل منفی ناشی از توقع بالا از فرزندان در سنین بلوغ، بیشتر از سنین پایینتر است. اين مسئله سبب کاهش انگیزه لازم برای فعالیتهای روزمره بهویژه در دوران بلوغ میشود.
علاقهی فرزند را موردتوجه قرار دهيد:
گاهي اوقات کودک، استعداد و توان کافي براي رشد در برخي زمینهها را دارد، اما بهدليل نداشتن علاقه، پيشرفت مطلوبي در این حيطه ندارد. بخش بزرگي از علاقه تحت تأثیر محيط و آموزشها ايجاد میشود. استعداد به سیستم عصبی و تواناییهای ژنتیکی برمیگردد و علاقه چیزی است که در ارتباط با تشویق، شادی و نشاطی که فعاليت در کودک ایجاد میکند، ساخته میشود. چنانچه کودک باوجود داشتن استعداد و فشارهای والدين، در فعاليتي پيشرفتي نداشته باشد، میتواند دليلي بر بيعلاقگي فرزند باشد. در اين مواقع والدين بههیچوجه نبايد همچنان انتظار پيشرفت از فرزندشان داشته باشند؛ چراکه اصرار بيشتر، نهتنها در ايجاد علاقه در وي تأثیرگذار نيست، بلکه میتواند باعث اجتناب هميشگي وي از فعاليت مذکور شود.
توقعات ما از بچه هایمان باعث می شوند که آنها نتوانند بر اساس قوانین ذهنی خودشان رشد کنند و در عوض معیارها و ضوابط اجباری را از بیرون به آنها تحمیل می کنیم. وقتي کودک بهاجبار روي فعاليتي که برايش جذابيتي ندارد، وقت و انرژي میگذارد، بهمرور علاوهبر دلزدگي، دچار اضطراب هم میشود.
بیتوقع درکنار فرزندانتان ؛ شاد باشید. در کنارتان هستیم.