مردِ روزهای سخت!

در دنیای امروز تصور خیلی از والدین بر این است که پدر و مادر خوب و برجسته بودن یعنی خود را به آب و آتش زدن که آب در دل فرزندشان تکان نخورد و تا لب تر کرد، خواستههای او برآورده شود که مبادا فرزندش از دیگران چیزی کمتر داشته باشد! همه والدین دوست دارند که خواسته های فرزندشان را تا حد توان برآورده کنند. به نظرشما اگر به آنها بگویند که باید هر از گاهی به خواسته فرزندشان نه بگویند آنها چه خواهند گفت؟
حقیقت این است که توجه بیش از حد به خواستههای کودک اولین گام در شکلدهی شخصیتِ خودنگر است و باعث میشود فرزندان درک واقع بینانهای از شرایط زندگی اجتماعی نداشته باشند اما اینجا پایان خودنگری آنها نیست بلکه همین موضوع روی کیفیت زندگی فرزندشان در سالهای بعد، حتی بزرگسالی او هم اثر می گذارد . به این ترتیب فرزند آنها در آینده تبدیل به یک جوانِ متوقع، یک همسرِ ناراضی و والدِ زورگو میشود که انتظار دارد همه دنیا در خدمت او باشند. این فرزند هیج وقت معنای قناعت را درک نمیکند و در مسیرهای سخت زندگی دچار تزلزل میشود. وقتی فرزندی احساس کند که بیش از حد مورد توجه و محبت پدر و مادرش قرار گرفته است و آنها همیشه مطابق میل او رفتار میکنند، طبیعی است که دایره خواستههایش به طور پیوسته گستردهتر میشود. او میخواهد و دستور میدهد، پدر و مادر هم بدون کوچکترین مخالفتی انجام میدهند که مبادا فرزند دلبندشان ناراحت شود.
چنین فرزندی زمانی که بزرگ و وارد اجتماع میشود از همه مردم توقع دارد که مثل پدر و مادرش او را دوست بدارند و مطابق امیال و خواستههایش رفتار کنند، اما در زندگی آینده آنها چنین چیزی وجود ندارد و این منجر به تجربه احساس شکست و حقارت میشود.
خانواده برای کودک کم سن و سال معرف همه دنیایی است که او را احاطه کرده است. تصویر خود در نزد کودک، انعکاس احساسی است که اعضای خانواده نسبت به او دارند؛ بنابراین، تصوری که فرد از خود، جهان اطراف و افراد پیرامونش دارد بهطور مستقیم تحت تأثیر وجه نظر و باورهای خانوادههایشان است. ارزشهایی که فرد میپذیرد و ایفای نقشهای مختلفی که از او انتظار میرود در بدو امر، درون شبکه روابط خانوادگی آموخته میشود و کودک آنها را فرا میگیرد (کوئن، 1382). حتما این جمله را شنیدهاید که فرزندان آنگونه رفتار می کنند که والدینشان رفتار میکنند,آنطوری میشوند که والدینشان هستند نه آنطوری که والدین میخواهند بشوند.این جمله اثر مستقیم الگوپذیری فرزندان از والدین را روشن کرده است.وقتی که والدین پرتوقع اند و از داشته هاشون لذت نمیبرند و در شرایط سخت زندگی تسلط و کنترل خود را از دست میدهند آیا از چنین والدینی انتظار میرود که فرزندی قانع و محکم تربیت کند؟ اگر والدین معنای قناعت را بدانند و در زندگی روزمره دایم شاکی نباشند که چرا فلان چیز را ما نداریم ولی فلان کس دارد(چشم وهمچشمی)نکنند امید است فرزندان قانعی تربیت کنند ولی در غیر اینصورت اینجور رفنارها فقط پرتوقع شدن را در فرزندمان پرورش میدهد.بهتره بدانیم قناعت با درجازدن متفاوت است,کسی که قانع است از چیزی که دارد(هرچند آنچیز کم باشد)از آن راضی و خرسند است و لدت استفاده اش را میبرد ودر همان حال برای رسیدن به شرایط بهتر تلاش میکند.
در ادامه به این موضوع میپردازیم که والدین چه کارهایی لازم است انجام دهند تا فرزندی قانع,مقاوم,صبور و واقع بین تربیت کنند؟
1.در ابتدا لازم است والدین رفتارها و ارزشهای خود را بازنگری کنند و مواردی که لازم میدانند را اصلاح کنند تا رفتارهای فرزندشان اصلاح شود.
2.والدین لازم است به فرزندانشان بیاموزند که شرایط زندگی گذرا است نه سختی آن ماندگار است نه خوشی آن.صبور بودن را با عنوان یکی از ارزشهای زندگی به آنهاآموزش دهند تا بتوانند خود را با شرایط سازگار کنند.لازمه گاهی شرایط سخت را با فرزندتان تصویر سازی کنید تا آنها بدانند در آن شرایط چه کاری باید انجام دهند.به طور مثال اگر در خانواده ای فقیرزندگی می کردید چه کارهایی انجام میدادید؟آنها باید بتوانند با شرایط مختلف زندگی کنار بیایند و خودشان را با این وضعیت وفق بدهند. و اگر در خانواده ای پولدار باشند، باید بدانند که هر لحظه امکان دارد شرایط تغییر کند و اوضاع سختی برای آنها پیش بیاید. برای همین همه انسانها لازم دارند که بتوانند تحملشان را بالا ببرند تا در شرایط سختی کنترل خودشان را از دست ندهند و در زندگیشان ترمز نکنند.
3.به فرزندانتان مهارت حل مسئله را یاد بدهید.با آنها در مورد مسایل زندگی صحبت کنید,آنها را مشارکت دهید و از آنها بخواهید در مورد مشکل جاری راه حل بدهند و از ایده های آنها در مشکلات زندگی استفاده کنید آنها باید یاد بگیرند که بتوانند شرایط بحرانی را کنترل کنند و سعی کنند به جای ناامیدی، کاری کنند که از این شرایط سخت خارج بشوند.
4.بچه ها باید ساده زیستی را به عنوان یک ارزش والا بدانند و یاد بگیرند که حتی اگر شرایط مالی خوبی هم داشتند, نباید ولخرجی کنند.به همین جهت لازم است برآورده کردن خواسته های فرزندان را به تعویق انداخت و بین نیازهای منطقی و غیرمنطقی آنها تفاوت قایل شد.
5.هرگز به فرزندتان همه چیز را حاضر آماده ندهید بلکه اجازه دهید برای رسیدن به خواسته اش تلاش کند و ازش بپرسید برای رسیدن به خواسته اش حاضر است چه قدمی بردارد؟اینگونه ارزش آنچه که به دست می آورد میداند در عین حال که ازش استفاده میکند و لذت آن را میبرد,ازش مراقبت هم میکند.
6.همچنین یاد بگیرند که گاهی میشه کمی سختی کشید تا در آینده به چیزهای بزرگ تری رسید.(آینده نگری را به آنها آموزش دهید).
7.به آنها لذت بخشش را یاد بدهید,اگر از وسیله ای (لباس,لوازم التحریرو…)بیش از مقدار نیاز خودشان دارند به بچه هایی که از آن وسایل محروم اند هدیه دهند آنها لازم است در هر صورت شرایط زندگی انسانهایی را بدانند که خیلی وضعیت مناسبی ندارند و بتوانند با آنها همدردی کنند و نه اینکه هیچ درکی از فقر نداشته باشند، باید دلسوزی و همدلی برای انسانهای فقیر داشته باشند و سعی کنند به آنها کمک کنند تا زندگی بهتری را تجربه کنند.
8.هرچند وقت یکباراز فرزندتان پول قرض بگیرید اینگونه آنها میتوانند احساس تعاون و نوع دوستی را تجربه کنند و شما حس کمک کردن را به طور غیرمستقیم به فرزندتان آموزش داده اید.
9.مرز بین خساست و قناعت را برای فرزندتان مشخص کنید. و معنای درست قناعت را به آنها بگویید تا فرزندتان درک درستی از آن داشته باشد.
10.ظرفیت پذیرش نه شنیدن را در فرزندانتان ایجاد کنید وجدی و با محبت به آنها نه بگویید.حتمادلیل مخالفت تان را بگویید.والدین بهتر است که علت نه گفتن شان را به فرزندان خود توضیح دهند. هرچند بعضی والدین معتقدند که فرزندشان به طور کامل، متوجه منظور آن ها نمی شود و دلایل آن ها را درک نمی کند، اما نباید فراموش کنند که این امر در تربیت کودک لازم است. البته باید قبول کرد که معمولا درک چنین دلیل هایی از سوی فرزندان مدتی طول خواهد کشید، اما با گذشت زمان همین صحبت ها، اثر بخش خواهد بود. تربیت رفتاری کودک باید جوری انجام شود که او متوجه برخوردشما بشود. اینکه بدون هیچ توجیهی با خواسته های فرزندتان مخالفت کنید برای او سخت و غیر قابل پذیرش خواهد شد و زمینه ی دوری عاطفی را رقم خواهد زد.والدین باید توجه داشته باشند که باید از همین کودکی، حد و مرزها را برای فرزندان شان تعیین کنند اگر والدین در مواقع مناسب به طور جدی، محکم و با محبت به فرزندانشان نه بگویند و با آن ها مخالفت کنند، هیچ گونه آسیبی به شخصیت آن ها وارد نمی شود و آن ها به مرور زمان با این محدودیت ها آشنا خواهند شد و به آن ها عادت خواهند کرد.اینطوری یاد میگیرند که همیشه چرخ روزگار بر وفق مرادشان نمیچرخد و لازمه صبور باشند.
فرزندی که از روز اول هر چیز را که خواسته است در اختیارش گذاشته اند، اگر یک روز نتواند به خواسته های خود برسد قطعا به لحاظ روحی شکست خواهد خورد. بنابراین بایداز کودکی این تمرینات انجام شود تا فرزندی واقع بین و قانع را تحویل جامعه داد.