سوال های سخت؛ پاسخ های ساده
گاهی اوقات کودکان سوالاتی میپرسند که پدر و مادرها نمیدانند چه جوابی باید بدهند. مثلا ممکن است برخی کودکان از حدود دو سالگی به بعد سوالاتی مانند صبر چیه؟ دلگیر یعنی چی؟ خدا پسره یا دختر؟ و… بپرسند. پاسخ به این سوالات از این جهت سخت هستند که جواب آنها قابل حس و مشاهده نیستند و مشکل از جایی شروع میشود که متوجه میشویم اگر بخواهیم پاسخ سوالات را به شیوههای مرسوم برای کودک توضیح دهیم، او یا متوجه نمیشود یا حتی ممکن است سوالات جدیدتری برای او به وجود بیاید. به طور مثال اگر در پاسخ به این سوال کودک که صبر یعنی چه؟ بگوییم که صبر یک حالت روحی است که در آن انسان خودش را کنترل میکند، احتمالا کودک در واکنش به این پاسخ، چند لحظهای فکر کند و به ما زُل بزند و بعد میگوید: خب این یعنی چی؟
سوال کردن جرم نیست!
هنگامی که بچهها از ما سوالاتی میپرسند که بهنظرمان پاسخشان سخت است و ممکن است آنها متوجه پاسخ نشوند، بهتر است چند نکته را مدنظر داشته باشیم:
باید مراقب بود سوالات را سرکوب نکنیم. مثلا اگر کودکی پرسید خدا پسر است یا دختر، نگوییم این سوال برای تو زود است و بزرگ شوی میفهمی یا اینکه بگوییم هر چقدر توضیح دهم تو نمیفهمی… با این رفتارها کنجکاوی فرزند را دوچندان کردهایم و باعث شدهایم او از طریق دیگری برای رسیدن به پاسخ خود تلاش کند. پس تلاش کنیم کودک را جهت فهمیدن پاسخ سوالاتش همراهی کنیم. قبل از پاسخ دادن سعی کنیم بفهمیم کودک چه تصوری از سوال خود دارد. مثلا بپرسم نظر خودت چیه؟! یا اینکه تو چه حدسی میزنی؟! بدین شکل متوجه میشویم در ذهن کودک چه خبر است و بهتر میتوانیم او را راهنمایی کنیم. گفتگو را فراموش نکنیم. نباید با عجله و بیحوصلگی رفتار کرد. پرسشهای کودک نشانه پویایی ذهن اوست.
آنچه دیدنی است، فهمیدنی است!
نکته مهمی که باید به آن توجه داشت این است که کودکان در سنین پایین، قدرت تفکر انتزاعی ندارند. ژان پیاژه که از پژوهشگران بنام در زمینه رشد کودک است، از چهار مرحله رشدی نام میبرد که هر مرحله ویژگیهای خاص خود را دارد. این مراحل عبارتاند از تولد تا دو سالگی، دو تا هفت سالگی، هفت تا یازده سالگی و یازده تا پانزده سالگی. در کتاب روانشناسی پرورشی نوین درباره مرحله اول آمده است: “شناخت کودک در دو سال اول زندگی به طور عمده از راه حواس و درگیری فیزیکی و حرکتی با محیط تحول مییابد. منظور از حسی و حرکتی این است که کودکان در این مرحله توانایی استفاده از حواس و اعمال خود برای درک جهان پیرامون استفاده میکنند.”. همچنین پیرامون مرحله دوم یعنی دو تا هفت سالگی ذکر شده است: “در این مرحله کودکان از نمادسازی برای بازنمایی جنبههای مختلف محیط خود بهره میگیرند…” به زبان ساده تر، کودکان قدرت فهمیدن مسائلی که قابل دیدن و حس کردن نباشند را ندارند یا خیلی سخت میتوانند چنین اموری را درک کنند. در واقع آن چیزی را که میبینند و حس میکنند، درک میکنند و متوجه شکل و شمایل آن میشوند. از طرفی فکر میکنند همه چیز باید دیدنی باشند. به طور مثال وقتی از کسی میشوند “امروز خیلی دلگیر است” شاید فکر کنند این جمله واقعا ربطی به دل دارد و احتمالا کسی دلش درد میکند که چنین چیزی گفته است! پس این نکته مهم است که توجه کنیم کودکان چیزهایی را که حس میکنند و میبینند، درک میکنند و اصطلاحا قدرت تفکر انتزاعی ندارند.
تمثیل؛ راه حل سوالات سخت
با توجه به نکته قبل و اینکه میدانیم کودکان پاسخهای مفهومی را متوجه نمیشوند، باید از دادن پاسخهای سخت و مفهومی اجتناب کنیم و بهتر است سعی کنیم پاسخها را ملموس و عینی کنیم. برای این مقصود بهترین راه استفاده از تمثیل است. به زبان ساده تمثیل یعنی استفاده از همانندی دو چیز برای توضیح موضوع ناشناخته. مثلا در پاسخ به سوال خدا پسر است یا دختر، اگر بخواهیم از اوصاف و کمالات خدا برای کودک بگوییم و بخواهیم با زبان فلسفی پاسخ او را دهیم، بیشتر موجب سردگمی او شدهایم. اما میتوانیم با یک تمثیل ساده پاسخ او را بدهیم. کودک فکر میکند چون همه انسانها یا پسر هستند یا دختر، پس خدا هم یکی از این دو است. در پاسخ میتوانیم بگوییم خدا نه پسره نه دختر. که احتمالا کودک ادامه میدهد مگه میشه؟! باید یکی از این دو باشه. و در این جاست که تمثیل به کمک ما میآید: اگر اینطوریه به من بگو فرش خونه مون پسره یا دختر؟! در جواب این سوال خود کودک میفهمد پس لزوما نباید خدا یا پسر باشد یا دختر و پاسخ اجمالی خود را میگیرد… و یا مثلا در پاسخ مسئولیت چیه؟ میتوان گفت مسئولیت یعنی مثلا من از تو بخوام یک لیوان آب برای من بیاری. هر چی این لیوان بزرگتر باشه، آب بیشتری باید توی اون بریزی و باید مراقبت بیشتری از اون بکنی. در ضمن تو باید لیوانی رو برای آب آوردن انتخاب کنی که بتونی بلندش کنی و برای من بیاری و باید خیلی حواست جمع باشه که لیوان آب رو سالم تحویل من بدی… همچنین مثلا در پاسخ به سوال مهربونی چیه؟! میتوان با مفاهیمی که کودک آن را میشناسد و دیده است توضیح داد به این صورت که مهربونی یعنی لبخند بزنی، عصبانی نباشی، داد نزنی و… مفاهیم نام برده را کودک دیده است و میداند مثلا لبخند زدن یعنی چه. با کمک این مفاهیم میتوانیم مهربانی را توصیف کنیم و پاسخ کودک را بدهیم.
البته ممکن است کودک سوالی بپرسد که پاسخ ملموس و ساده آن را ندانیم. مثلا بپرسد خدا کجاست؟ چرا ما خدا رو نمیبینیم؟! اگر پاسخ سوالات این چنینی را نمیدانیم، بهتر است از ترفندهایی برای جمعآوری اطلاعات استفاده کنیم و به قولی، برای خودمان زمان بخریم! مثلا به کودک بگوییم سوال خیلی خوبه. من الآن یه کمی کار دارم. فردا حتما در مورد این سوالت صحبت میکنیم. البته مقصود این نیست که دروغ بگوییم و میتوانیم واقعا مشغول کاری شویم تا کودک واقعا احساس کند سرمان شلوغ است و نمیتوانیم پاسخ دهیم. برای یافتن پاسخهای ساده سوالات میتوانیم به کتب مختلف و معتبر، مشاوران و… رجوع کنیم.
کودکان در سنین ابتدایی خود، پا به جهانی گذاشتهاند که به طور دقیق آن را نمیشناسد. از همین رو سوالات متعدد و گوناگونی برایشان به وجود میآید که طبیعتا برای یافتن پاسخ خود به سراغ والدین میروند. این مهم است که توجه داشته باشیم سوالات کودکان ارزشمند هستند. به آنها احترام بگذاریم و هیچگاه جوری رفتار نکنیم که دیگر کودک جرئت سوال پرسیدن نداشته باشد و یا خیال کند طرح سوالاتش کاری بیهوده است. در قدم بعد سعی کنیم با پاسخهای ساده و محسوس و تمثیلی، تا حدی قابل قبولی کودک را قانع کنیم و با او به کنکاش در موضوعات مختلف بپردازیم. کودکان، متفکر هستند. تفکری که قواعد خاص خودش را دارد. با آنان همراهی کنیم.