دانشآموز؛ موجود زنده! (نگاهی بر آموزش تعاملی)
((معلم سر کلاس میآید و با گفتن “وقت به خیر” شروع به تدریس میکند. متکلم وحده پیش میرود و شاید هر از گاهی هم برای مشارکت دانشآموزان سوالاتی بپرسد و انتظار پاسخگویی داشته باشد. و چنانچه بدون تعیین فرد خاصی این سوالات پرسیده شود، تعداد معدودی دانشآموز مطابق همیشه شروع به صحبت میکنند و باقی افراد، پشت خجالت خود و مشارکت دیگران پنهان میشوند. همین روال پیش میرود تا با گفتن جملهی “خسته نباشید” کلاس تمام شود. جلسات بعد نیز همین مسیر مو به مو اجرا میشود. در هر جلسه، تعدادی از شاگردان که تمرکز کافی ندارند، در عوالم خیالات خود سیر میکنند و باقی، اگر تا حدودی در جریان کلاس قرار گرفته باشند، مطالب را کوتاه مدت در گوشهای از ذهن خود جا میدهند تا با گذشت زمان، حافظهی آنها هم اکثر آن مباحث را مورد بیمهری قرار دهد)).
این جملات برای خیلی از ما دانشآموزان دیروز آشناست. شاید کلاسهایی، در قالب همان دانشآموز حواس پرت بودهایم که همزمان با تلاشهای دبیر خود، در عالم فکرمان قهرمان مسابقات جهانی ورزش یا رئیس جمهور کشوری خیالی شده بودیم. و شاید روزهایی سعی در گوش دادن به درس داشتهایم و حتی بعدها امتحان آن درس را هم با نمره کامل گذراندهایم، اما امروز با مراجعه به حافظهمان، اندک چیزی به یاد میآوریم. دانشآموزان روزهای قدیمیتر نیز همین خاطرات را احتمالا در ذهن دارند، به علاوهی مقادیر غیر قابل باور و انبوهی از تنبیه. اما با توجه به تحقیقات و تجربیات و مطالعات در زمینهی تدریس، این سوال پیش میآید که ادامهی این شکل از آموزش همچنان مفید خواهد بود؟
در یك تقسیمبندی كلی، الگوهای تدریس را میتوان به دو دسته معلممدار و شاگردمدار تقسیم کرد. الگوی اول یك الگوی بسیار قدیمی است. در این الگو معلم مركز و نقطه اتكاء شاگردان است و همیشه به عنوان دریایی از معلومات در برابر آنان ظاهر میشود. مانند آنچه همهی ما در اکثر کلاسهایمان چشیدهایم و به شرح آن مفصلا در ابتدای این مطلب پرداخته شد.
از ویژگیهای بارز یادگیری در این الگو، این است كه شاگردان مطالب را میآموزند و زود هم فراموش میكنند، زیرا برای آنها و معلمشان جز گذر از امتحان، هدف دیگری وجود ندارد.
اما در الگوی شاگردمدار، توجه به شاگردان و تواناییهای آنها از اهمیت خاصی برخوردار است. مطابق این الگو، آدمی به عنوان یك موجود زندهای در نظر گرفته میشود كه ذاتاً فعال است.
از اینجاست که ما وارد رویکردی به نام آموزش تعاملی میشویم. آموزشی که “شاگردمدار” است و با افزایش مشارکت تک تک افراد (نه فقط آنهایی که از روابط اجتماعی خیلی بالایی برخوردارند به آنها کمک میکند که مطالب را بیاموزند، نه فقط آنکه به حافظهی کوتاهمدت خود بسپارند. حال باید دید این آموزش تعاملی که از آن صحبت میشود، چیست؟
بررسی روشها و ظرفیتهای این رویکرد به طور دقیق، نیازمند مقالات و مباحث گستردهای خواهد بود. اما به طور خلاصه اینگونه میتوان شروع کرد که : رویکردِ اصلی آموزش مدرن باید بر فعالیت مستقل دانش آموزان، سازماندهی محیطهای خودآموز و آموزشهای تجربی و عملی معطوف شود، جایی که دانشآموزان دارای ابتکار عمل هستند و میتوانند از ابتکار عمل استفاده کنند، و همچنین برنامههای آموزشی انعطافپذیر که همهی دانش آموزان میتوانند در آن فعالیت و مشارکت کنند. این مشارکت همگانی و استقلال نسبی باعث ایجاد انگیزه، قدرت، دانش، روحیه تیمی و آزادیبیان خواهد بود.
آموزش تعاملی تماماً درباره وارد کردن فعال دانشآموزان در مسیر آموزش خواهد بود و روشهای مختلفی برای این هدف موجود میباشد. در این شیوه، معلم، دانشآموزان را تشویق میکند که هر چه بیشتر در امور آموزشی و تدریس کردن فعالیت کنند، به تفکر بپردازند و حافظهی بلند مدت خود را بستر آموزههای خود کنند. در این نگرش معلم نقش تسهیلکننده خواهد داشت. حال تسهیلکننده به چه معناست؟
تسهیلکننده شخصی است که بدون هیچ گونه دخالت به دانشآموزان کمک میکند تا در اهداف خود موفق باشند. بنابراین، وقتی میگوییم معلم باید نقش یک تسهیلگر را در کلاس بازی کند، بدان معناست که معلم نباید پادشاهی باشد که فعالیتهای شاگردان را کنترل میکند. او باید فضایی را به دانشآموزان اعطا کند تا روحیه خلاقیت و نوآوری را در اختیار داشته باشند. برای مثال، با تقسیم دانشآموزان به گروههای مختلف، امکان تدریس و تمرین مباحث را توسط خود اعضای گروه مطالبه کند و در عین حال که به نقشآفرینی افراد در این آموزش کمک میکند، روشنگر مسیرهای بهتر مشارکت و آموزش برای آنها باشد.
آنچه بیان شد مختصری بود از این شیوهی آموزش که بنابر پژوهشها، موجب افزایش چشمگیر یادگیری درس و فراگیری سایر مهارتها توسط شاگردان خواهد بود. تا اگر مطلبی قرار است آموخته شود، در ذهن فرزندانمان کاشته شود، نه آنکه اشارهای مختصر و زودگذری از آن در گوش او باشد.