آزادی یا قید و بند؟!
- ((من خيلى پدر خوبى هستم، نمیگذارم بچهام چپ و راست برود و خطا بكند!))
- ((خیلی مادر دلسوزی هستم، آن قدر که مراقب کوچکترین حرکات بچه ام هستم.))
- ((عجب مدرسه خوبی! کاملاً مراقب بچهها هستند، دست از پا خطا نمی کنند.))
کاش نقش ما نسبت به فرزندانمان نقشی کمکی باشد، نقشِ فراهم آورنده زمینههای بیشتر برای رشد سریعتر و سالمتر. نه نقشِ استادكارِ قالبسازی كه میخواهد اين استعداد نرم و لطيف كودك را در يك قالب خشن بريزد و از او يك موجود قالبى بسازد!
باید به فرزندانمان میدانِ عمل آزادانه بدهیم. تکرار عبارتهایی مانند: (این کار را نکن!)، (توی خونه ندو!)، (توی کلاس بینظمی نکن!) و … از فرزندان ما یک موجود کِز کرده خواهد ساخت. موجودی که در مقابل ناهنجاری و انحرافات سهمگین ناتوان است. این کودکان از هر فرصتی برای انتقامگیری از محیط ناسازگار استفاده میکنند. منتها گاهی انتقامگیریها خشن است و ما را متوجه خود میسازد و گاهی بیسروصداست و سالها بعد اثر خود را خواهد گذاشت.
پدر و مادری از شاداب نبودن نوجوانشان گلهمند بودند. دو سال طول کشید تا متوجه شویم این شخص از کجا ضربه خورده است! او در مدرسهای تحصیل کرده بود که بسیار مقیّد به نظم بود. به دلیل فشار نظم، قدرت و امکان شکوفایی در مسائل اجتماعی از او سلب شده بود. درس خوب خوانده بود، نمرههایش بد نبود؛ همان سال در کنکور هم قبول شده بود ولی در یک جمع ده نفره عرضهی اظهارنظر نداشت. او دچار عقده حقارت شده بود!
به بچهها فرصت اظهارنظر بدهید! بگذارید یک حرف پرت بزنند، استدلال غلط بکنند، نتیجهی غلط هم بگیرند و حتی تا جایی که خسارت شکننده ای ندارد دنبال این نتیجه غلط بروند و خودش یک تجربه به دست بیاورد. تجربههای تلخی که بچهها خودشان با حق انتخاب به دست میآورند از هر نصیحتی کارسازتر است.